خــُــلــِدستان طریقت
خــُــلــِدستان طریقت
فرهنگی، ادبی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان
.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خــُــلــِدستان طریقت و آدرس kholdestan.ir.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

خوانسار در آیینه انقلاب/بخش پنجم:

خوانسار در  ۱۳ محرم نقش خود را برای انقلاب علنی کرد

محمد باقر عسگری از دوستان شهید جواد عصاری و از بازنشستگان تربیت بدنی شهرستان خوانساراست،  او از خاطره روز سیزده محرم خوانسار می گوید خاطره آن روز در ذهن بسیاری از مردم خوانسار...

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهرستان خوانسارچشمه سار، گروهی انقلابی ۱۲ الی ۱۳ نفر از بچه های زرنگ اطراف محله خودمان بودیم. جواد عصاری (یکی از شهدای روز سیزده محرم) از دوستان نزدیک من بود. به من گفت: فلانی من یک کلت از پدرم دارم. اگر روزی مشکلی پیش آمد و درگیری شد من هر جا باشم خودم را به شما می رسانم تا بتوانید از آن استفاده کنید.

صبح روز سیزده محرم، شایعه شده بود که قرار است عده ای از داران به خوانسار بیایند و شعار جاوید شاه بدهند و شهر را به هم بریزند. ما هم به همراه دوستان آماده حرکت شدیم. ژاندارمری گروه ما را می شناخت حتی به اسم و نام پدر.

ساعت ۸ صبح بود. فرمانده پاسگاه یک نفر را پیش ما فرستاد که امروز قرار است تیراندازی کنند کسی از خانه بیرون نیاید. که البته ما به این حرف گوش نکردیم و راهی خیابان شدیم.

بچه های گروه را در کنار مغازه ها، بالای پشت بام ها، زیر شیروانی ها و خلاصه گروه را تقسیم کردیم تا با سنگ و کوکتل آماده دفاع باشند. ماشین های ژاندارمری وارد فلکه شدند از ماشین ها پیاده شدند و شروع به تیراندازی کردند.

من هم در اول خیابان شهدا بودکه پشت یک وانت نشستم و در یک لحظه دیدم شهید جواد عصاری داخل ماشین پرید و کنار من نشست. رگبار گلوله به طرف ما بود.

در همان حال جواد کلت و فشنگ ها را به دست من داد.

من دستم روی زانوی جواد بودکه ناگهان دستم داغ شد. تیری که به مچ دست من خورد شکم جواد را هم پاره کرد. دستم را روی شکم جواد گذاشتم از لابه لای انگشتانم خون می چکید. سر جواد را روی سینه ام گذاشتم. با صدای بلند شعار مرگ بر شاه سر می داد.

کم کم حال جواد وخیم شد. او را روی زمین خواباندم. متوجه پاهای خودم نبودم یک لحظه دیدم که از پاهای خودم خون می پاشد. خونریزی خیلی شدید بود و من بی حال شدم.

در آن حالت کلت وفشنگها را داخل جدول آب انداختم و بیهوش شدم. یک دفعه صدای مهیبی به گوشم خورد؛ بلند شو! وقتی چشمانم را به سختی باز کردم دیدک که یک مامور با تفنگ بالای سرم ایستاده.

گفتم: مگر نمی بینی که تیر خورده ام؟ با چکمه هایش محکم توی صورتم زد و من دوباره بیهوش شدم و در بیمارستان بعد از عمل جراحی به هوش آمدم.

خوانسار در ۱۳ محرم نقش خود را برای انقلاب علنی کرد و جوانان این شهر ندای حق خواهی را با صدای بلند به گوش همه رساندند

15enghelab931116


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:13مُــحرم ( خوانسار), ] [ 21:39 ] [ محمدمهدی طریقت ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ ۩۩۩ ☫خــُلِدستان طریقت ☫۩۩۩ خوش آمدید
آرشيو مطالب
آذر 1394
آبان 1394 تير 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 41
بازدید کل : 38038
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1

۩۩۩ ☫خــُلِدستان طریقت ☫۩۩۩ خوش آمدید